الهی!
همه از تو ترسند و من از خود.
از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.
الهی!
چون سگ را بار است
و سنگ را دیدار است
اگر من ز سگ و سنگ کم آیم عار است.
عبدالله را با ناامیدی چکار است؟!
در بارگهت سگان ره را بار است
سگ را بار است و سنگ را دیدار است
چون سگ صفت سنگدل از رحمت تو
نومید نیم که سنگ و سگ را بار است
الهی!
گفتی کریمم
امید بدان تمامست
تا کرم تو در میان است
نا امیدی حرامست.
الهی!
تا سه چیز بشناختیم
هول سه چیز از ما بشد:
تا زهر فراق دوری تو بشناختیم
تلخی دوزخ فراموش شد.
تا عیش صحبت با یاد و ذکر تو بشناختیم
عیش بهشت فراموش شد.
تا بهای نزدیکی قرب تو بشناختیم
هول عرصات فراموش شد.
الهی!
به فضل خویش مرا بنواز
و به عدل خویش مرا مگذار.
الهی!
هرچه مرا از دنیا نصیب است
به کافران ده.
و آنچه مرا از عقبی نصیب است
به مومنان ده!
مرا در این جهان نام و یاد تو بس.
و در آنجهان دیدار و سلام تو بس.
الهی!
جرم من زیر حلم تو پنهان است
تو پردهء عفو خود بر من گستران.
الهی!
هرچند که ما گنهکاریم
تو غفاری
هرچند که ما زشتکاریم
تو ستاری
ملکا!
گنج فضل تو داری.
بی نظیر و بی یاری.
سزد که جفاهای ما در گذاری.
ای یار مهربان!
بارم ده تا قصهء درد خود به تو پردازم.
و بر درگاه تو میزارم
و در امید بیم آمیز مینازم.
الهی!
بپذیرم تا با تو پردازم.
یک نظر در من نگر
تا دو گیتی به آب اندازم.
من بندهء عاصیم رضای تو کجاست
تاریک دلم نور و ضیای تو کجاست
ما را تو بهشت اگر بطاعت بخشی
آن بیع بود لطف و عطای تو کجاست
اگر بر هوا پری مگسی باشی
و اگر بر روی آب روی خسی باشی
دلی بدست آر تا کسی باشی!
" مناجات نامهء خواجه عبدالله انصاری"